در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

منتظر +بعدا نوشت با رمز همیشگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هدیه

همسری دیشب یه جعبه جواهر بم داد و گفت اینو جیمز برات فرستاده!

بش گفتم چه غلطا دفعه اخرت باشه

بازش کردم ابهتش منو گرفت!!

دوتا گوشوراه مروارید خوشگل که روی درش از داخل یه چراغ ای ای دی کوچولو نور مینداخت و درخشش رو چندبرابر میکرد!!

یادم اومد شمال که بودیم توی حمام گوشواره ام نزدیک بود بره توی چاه!تصمیم گرفتم یه گوشوراه بدلی بخرم که ماله سرویس مرواریدم استفاده نکنم!!فکر نمیکردم در اون لحظه اینقدر قدرت جذبم بالا باشه والا چیزای دیگه هم میخواستم:))

جیمز مدیر بازرگانی یکی از شرکتایی که توی چین همسری اینا باش مراوده دارن!

دفعه قبل یه کیف مدارک اورد که نصیب من شد..خیلی خوبه.

میگفت منو ببرید کلیسای زرد:)))

ناهار هم باهم رفتیم بیرون و مثه همه چینی ها سوپ رو هورت میکشید!

خیلی باحالا بود شخصیتش

صبح که از خونه اومدم بیرون دو جفت کفش دم در بود و از توی جاکفشی یه کالج دیگه برداشتم پوشیدم!یه لحظه توی دلم گفتم همسایه ها امروز میگن خانم فلانی مهمون داره!نمیدونن صبح رفته سر کار تا 9 شب بعد کلاس برمیگرده!

یه لحظه دلم برای خودم سوخت با اینکه تازه تعطیلات عید تموم شده اما دلم مرخصی دل بخواهی میخواد!!

خداروشکر که سر کار میرم از توی خونه موندن خوشم نمیاد خداروشکر که خدا لطف کرده و من کاری دارم...هرچند شرایط بعضی وقتها سخت...اما انتخاب خودمه...

گاهی دلم برای این خوشی های زودگذر با حس های لحظه ای هم خوب تنگ میشه دیگه....

114 مین بیستم و روز زن

در خونه رو که باز کردم حسابی سورپرایز شدم!یه جعبه کادو شده با یه شاخه رز روی کانتر اشپزخونه در انتظارم بود...

حسابی سورپرایز شدم.اصلا فکرشو نمیکردم همش منتظر بودم همسری ازم بپرسه چی میخوای!؟

گل خوشبو و شادابشو بمناسبت بیستم عمیق نفس کشیدم و سعی کردم موقع باز کردن کادو هیجان و کش بدم...یکم قلبم روی ریتم تند بمونه...میدونستم اون هدیه ماله منه.عجله چرا؟

همسری هم مدام توی چشمای برق زده من نگاه میکرد و میخندید میگفت حدس میزنی؟

وقتی بازش کردم یه جعبه بود باریک!جنسش به جعبه طلا نمیخورد!فکر طلا هم نداشتم.به جعبه خودنویس شبیه بود:)))

خلاصه که با پنل ضبط ماشینم اساسی سورپرایز شدم....

به همسری میگم تیکه های پازل رو میچینم کنار هم!!

بعد ازظهر که اومدم ماشینو بت بدم کارتت روی کانتر بود کنار تلفن!داشتی موجودی میگرفتی؟!

وقتی زنگیدی گفتی ماشینو میخوام قرار دارم جایی با پراید نمیشه برم!!برای همین بود؟

پریروز از خونه دوستم هردو باهم رسیدیم توی پارکینگ یه نگاه چپی به گوشیم که در حال پلی اهنگ بود کردی برای همین بود؟!

اونروز دیدیم شارزر لپتاپت وصله!!گفتی ایمیل چک کردم!نگو مدلشو سرچ میکردی؟

خلاصه که امسال حسابی سورپرایز شدم! ازونجایی هم که ضبط ماشینو دزد جان بی انصاف دزدیه بود دلم نمیومد دوباره بخرمش که همسری لطف کرد.

پی نوشت:برای مامانم هرکاری کردم نزاشت خرید کنم!!از رژ و بلوز و کالج گرفته تا....اینقدر قسم داد و به جون تو نمیزارمی گفت که دیگه اشکم داشت در میومد!گفته فقط دوتا کتاب برام بخرید...شاید براش یه کرم مو بخرم امروز...مامان من خیلی بده توی کادو خریدن نمیزاره اصلا...اشتباه کردم اصلا پرسیدم:((

برای مادام هم کیف پول داشتم.برای مادربزرگ فرنام هم که هرسال فقط ما کادو میخریم! روسری.

بمناسبت روز مادر

بچه داشتن کلی حس های متناقض داره وقتی به سختی هاش فکر میکنی...اما با تمام سختی ها شیرینی های وصف ناشدنی داره که با مثبت دیدن ادم میتونه به خودش ببخشه...چیزی که اگر تعلل کنی شاید سالها در انتظارش بمونی...

حامله بودن و داشتن یه ثمره از عشقت توی وجودت...نشونه بند محکم بین دونفره...

نشونه علاقه عمیق دو نفر....اینکه مسئولیت های بیشتری خواهی داشت...

یه لوبیا با دست و پا توی بطنت وول بزنه!مثه ماهی یا...ازینور قلمبه بشه اونور ازونور قلمبه بشه اینور...باش حرف بزنی...

اینکه همسرت ثانیه شماری کنه برسه خونه اون شکم قلمبه رو ببینه!بش بگه عزیز بابا فک کن!

تو بیشتر قدر مامان باباتو بدونی...بفهمی حجم عمیق دوست داشتن یعنی چی؟بگی خدایا این معجزه ست...

بشینید دونفری ساعتها کتاب بخونید درموردش...خیال ببافید از ظاهرش...از اسمش از اینده ش...گوشه چشمت که خیس شد به خودت بیای...

البته یکم با شکم قلمبه از بابات خجالت بکشی:))

عکسای پر آرامش و فشن و شلوغی ازش بگیری...همه خونه رو پر کنی با عکساش...

همه قربون صدقه اش برن(الان صدای قربون صدقه خالم اومد توی گوشم)بش محبت کنن...


اینکه یه موجود لطیف و دوست داشتنی با پوست نرم هلویی روی تنت غلت بزنه!وسطتون بخوابه و شما مواظبش باشید...اینکه دستشو همراه نفس عمییییییییق بو بکشی و ببوسی...بغلش کنی اون استخونای نرمش زیر دستت حس بشه.دست بکشی پشتش..موهاشو بو کنی...ببری حمام اب بازی کنین...لوسیون بش بزنی...بگی قلقلی من تمیز شده!!


وقتی میخوای بری جایی ذوق کنی چی تنش کنی؟چی و با چی ست کنی؟اصلا سه نفری ست کنید!!چی بشه...

خوابیدنشو تماشا کنی...افتاب بیوفته روی تخت و اونو ماساژ بدی! اونم غاز؟! بکشه!خودشو کج و موٌج کنه!کف پاشو محکم ببوسی رد رژت بمونه!ّپاشنه شو گاز بگیری!اونم غنج بزنه از خنده!روی شکمش پوووف کنی ریسه بره با صدای بلند!

هی غلت بزنه تو پاهاشو بکشی برگرده!

با هر گریه اش بدوی ببنیی چی شده؟بگی دردت به جونم ماااادررر...

چهار دست و پا موقع کار کردن بیاد زیرو دست و پاتون...هی بگیریدش دوباره خودشو جا کنه!

اگه دختر باشه هد و تل های جینگولی بزنید براش اگه پسر بود بندینک و شلوارک لی تنش کنید...

با همسرت فک کنید برای تولدش چه کنید؟برای آینده اش...بگید ببین اینه شکوفه عشق ما...میوه زندگی ما...صدای خنده های سه نفریتون صدتا خونه اونورتر بره...

براش کتاب بخونید...وقتش که میشه براش شعر بخونید که بابا داره میاد...اونم با اون دستای کوچیکش هی پشت در بزنه و باباشو صدا کنه....

براش غذاهای مخصوص بپزید...بزارید سرد بشه با قاشق مخصوصش بدید بخوره...

لباسهای شسته اش رو توی افتاب پهن کنید تا بوی خوش نرم کننده کل خونه رو بگیره...پرده رو باد بهاری بزنه و لباسارو خشک کنه...

بزرگتر که شد یا یه خانومی میشه یا یک جنتلمنی که توی چهره اش جوونی خودتونو و همسرتونو میبینید که عاشق شدن....

اخرش اگه دختر بود با چشم گریون عروسیشو ببینی و اگه پسر بود یه جور دیگه....براش ارزوی ارامش کنی...و از خدا ممنون باشی که لذت های زیادی بت داده با داشتنش...خوده بهشتو داده!

اینو نوشتم برای دوستایی که مقاومت میکنن...اونایی که ناخواسته بوده.اونایی که مثه خودم به تعویق میندازن...

خیلی بیشتر بود اگه میخواستم بگم...هرچی سختی هایی هم داره مثه ازدواج، مثه کار، مثه خیلی چیزا مسئولیت داره! اما وقتی اینهمه شیرینی داره ادم چرا به سختی ها فک کنه؟!که بعدا افسوس بخوره؟

همه عطر های من

دیروز دوستم به سفارشم عمل کرده بود و برام از اشناشون که مستقیم عطر وارد میکنه یکی خریده بود.

برای دم دستم میخواستم...استیل.حالا میتونم باش دوش بگیرم:))

وای که امروز با هرنفسم منو میبره به روزهای دانشجویی و اول عقدمون...

اخرین ولنتاین دوستیمون برام همسری خرید و من نگهش داشتم سال بعد توی عقد بم داد....

عطرای من هرکدومشون یه حسی رو برای من منتقل میکنه

هالووین که اول قبولی دانشگاهم سال84 بابام خرید...اولین عطر درست و حسابی من بود...بوی خنک هندونه ای!!یادکه از میلاد نور خریدیم.با دخی عمو اینا بودیم.از دانشگاه که میومدم خونه مامان درو باز میکرد هنوز چهره اش یادمه میگفت چه عطــــــــری زدی اطلسی!!

بعد ورساچه مشکی که همسری بمناسبت دومین سالگرد دوستیمون سال86 خرید...بوی شیرین و تلخش...یادمه همسری نفس عمیق میکشیدش!!

سومی اسکادا آبی بود...بوی شیک  و خنک انگلیسی.بعد جراحی آپاندیسم سال88مامانم خرید.به سفارش خودم که کمپوت اناناس اسکادا میخوام:)) هروقت میزدم حس این خانمای انگلیسی کلاسک بم دست میداد با لباسای پفی!

چهارمی دیور ادیکت بود کادو تولد سال89 که توی عقد بودیم و همسری خرید...یادمه تا مدتها عذاب وجدان قیمتشو داشتم!!پول یه تیکه طلا رو بش دادم!البته حلالش کردم و تا امسال داشتمش ...بوی سنگین و تلخ و شیک...از عذاب وجدانش بگذریم عالی بود.

همیشه یادم میاره که همسری توی هیچ خرید من نه نیورد طفلی...مامانم هنوز که هنوزه میگه  بگذریم که خیلی گرون خریدی اما ازون عطرت میخوام!!

بعد استیل که اون موقع اوریجینال بود///کادو ولنتاینمون که همسری با یه کیف سورپرایزم کرد!قیافم دیدنی بود!چون فقط فک میکردم همین عطر باشه!بعد دیدم  کیف تعمیر شده خودمه!بعد هم کیف سفید و دیدم!

اون سالی که دوست بودیم حدس میزدم برام هدیه خریده باشه اما وقتی بم داد خیلی ذوق کردم!یادمه میگفت به مامانمو و خواهرم پرسیدن چی خریدی براش؟گفتم عطر!!گفتن خیلی کار خوبی کردی!خخخ

همون سال از کیش توی سفر دونفره مون یه باربری صورتی هم خریدم/بلیط تخفیف کشتی بود!کلی دست و جیغ کشیدم !تا بم داد!مدیون شال سرخابی جیغ خواهری هم بودم!

بعد دوتا سفارش دادم مادام برام سوغاتی اورد سال91.اسکادایی که اشتباهی ادرس دادم و همینطور مونده!

یکی هم ورساچه دیموند زرد بود/خنک و فرار!

همون سال 91دایی برام یکی اورد.نارسیسو مشکی...عجب بوی شیکی داره.محشر...تموم حس های درهم و خوب موقع اثاث کشی و خونه خریدن رو یادم میندازه...و مهربونی های خاص داییم که ازونور دنیا برای من و خواهری فقط همچین هدیه ای اورده بود وبرای مامانم یه توگردنی خاص ...هنوزم دارمش و برای کمتر زدنش این استیل رو دوباره خریدم.

این وسطها از دورو ور چندتا دم دستی هم رسید که یادم نیس اسماشو...یا زود بوی الکل گرفت یا حساسیت داشتم بش..

اونایی که دوس دارم دوباره بخرم اسکادا و دیور هستش...7-8تا هم لیست کردم بخرم روزی:)

بعد مدتها پست طولانی با عکس نوشتن سخت بودا:)) خدایی بی کامنت رد نشید خخخخخخ

شروع سال جدید...

شروع سال جدید و روز کاری جدی امساله....

اونقدرها هم که فکر میکردیم شنبه خر نیس!:دی

اولین روز رو جفتمون سعی کردیم ریلکس شروع کنیم و شب رو با پیاده روی زیر بارون  پارک سرسبز تموم کردیم...شر شر از سرو صورتمون اب میچکید!!

میوه خوردیم و سعی کردیم شام کم بخوریم:))

یه مسافرت یه هفته ای سرحالمون کرد...تهران کار اداری و شمال گردش و تفریح و دورهمی با عمو و بچه ها...

کلی سر مانتو عیدم حرص خوردم تا اخرشم اونی که میخواستم نشد!اونجا به راحتی اب خوردن با قیمت مناسب یکی خریدم!!

فروردین ادامه داره با مهمونی های مانده از عید دیدنی....

اردیبهشت با حجم کاری بالا و میان ترم ها....

خرداد هم پایان ترم 

تیر هم  ایشالا گوش شیطون کر اماده سفر بشیم.

دایی درمورد بروز ژن های معیوب در سن بالا با همسری صحبت کرد و همین باعث شد همسری از من بپرسه برنامه چیه!!:)))

چه ایده ای برای روز مادر دارید؟!

میخوام برا یخودم عیدی و هدیه روز زن بخرم!!یعنی سفارششو دادم به دوستم.

ادم هرچی میخره و لیست مینویسه و شرط میکنه دیگه نخره باز میبینی یه چیزی از یه جایی زد بیرون:))