در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

بمناسبت روز مادر

بچه داشتن کلی حس های متناقض داره وقتی به سختی هاش فکر میکنی...اما با تمام سختی ها شیرینی های وصف ناشدنی داره که با مثبت دیدن ادم میتونه به خودش ببخشه...چیزی که اگر تعلل کنی شاید سالها در انتظارش بمونی...

حامله بودن و داشتن یه ثمره از عشقت توی وجودت...نشونه بند محکم بین دونفره...

نشونه علاقه عمیق دو نفر....اینکه مسئولیت های بیشتری خواهی داشت...

یه لوبیا با دست و پا توی بطنت وول بزنه!مثه ماهی یا...ازینور قلمبه بشه اونور ازونور قلمبه بشه اینور...باش حرف بزنی...

اینکه همسرت ثانیه شماری کنه برسه خونه اون شکم قلمبه رو ببینه!بش بگه عزیز بابا فک کن!

تو بیشتر قدر مامان باباتو بدونی...بفهمی حجم عمیق دوست داشتن یعنی چی؟بگی خدایا این معجزه ست...

بشینید دونفری ساعتها کتاب بخونید درموردش...خیال ببافید از ظاهرش...از اسمش از اینده ش...گوشه چشمت که خیس شد به خودت بیای...

البته یکم با شکم قلمبه از بابات خجالت بکشی:))

عکسای پر آرامش و فشن و شلوغی ازش بگیری...همه خونه رو پر کنی با عکساش...

همه قربون صدقه اش برن(الان صدای قربون صدقه خالم اومد توی گوشم)بش محبت کنن...


اینکه یه موجود لطیف و دوست داشتنی با پوست نرم هلویی روی تنت غلت بزنه!وسطتون بخوابه و شما مواظبش باشید...اینکه دستشو همراه نفس عمییییییییق بو بکشی و ببوسی...بغلش کنی اون استخونای نرمش زیر دستت حس بشه.دست بکشی پشتش..موهاشو بو کنی...ببری حمام اب بازی کنین...لوسیون بش بزنی...بگی قلقلی من تمیز شده!!


وقتی میخوای بری جایی ذوق کنی چی تنش کنی؟چی و با چی ست کنی؟اصلا سه نفری ست کنید!!چی بشه...

خوابیدنشو تماشا کنی...افتاب بیوفته روی تخت و اونو ماساژ بدی! اونم غاز؟! بکشه!خودشو کج و موٌج کنه!کف پاشو محکم ببوسی رد رژت بمونه!ّپاشنه شو گاز بگیری!اونم غنج بزنه از خنده!روی شکمش پوووف کنی ریسه بره با صدای بلند!

هی غلت بزنه تو پاهاشو بکشی برگرده!

با هر گریه اش بدوی ببنیی چی شده؟بگی دردت به جونم ماااادررر...

چهار دست و پا موقع کار کردن بیاد زیرو دست و پاتون...هی بگیریدش دوباره خودشو جا کنه!

اگه دختر باشه هد و تل های جینگولی بزنید براش اگه پسر بود بندینک و شلوارک لی تنش کنید...

با همسرت فک کنید برای تولدش چه کنید؟برای آینده اش...بگید ببین اینه شکوفه عشق ما...میوه زندگی ما...صدای خنده های سه نفریتون صدتا خونه اونورتر بره...

براش کتاب بخونید...وقتش که میشه براش شعر بخونید که بابا داره میاد...اونم با اون دستای کوچیکش هی پشت در بزنه و باباشو صدا کنه....

براش غذاهای مخصوص بپزید...بزارید سرد بشه با قاشق مخصوصش بدید بخوره...

لباسهای شسته اش رو توی افتاب پهن کنید تا بوی خوش نرم کننده کل خونه رو بگیره...پرده رو باد بهاری بزنه و لباسارو خشک کنه...

بزرگتر که شد یا یه خانومی میشه یا یک جنتلمنی که توی چهره اش جوونی خودتونو و همسرتونو میبینید که عاشق شدن....

اخرش اگه دختر بود با چشم گریون عروسیشو ببینی و اگه پسر بود یه جور دیگه....براش ارزوی ارامش کنی...و از خدا ممنون باشی که لذت های زیادی بت داده با داشتنش...خوده بهشتو داده!

اینو نوشتم برای دوستایی که مقاومت میکنن...اونایی که ناخواسته بوده.اونایی که مثه خودم به تعویق میندازن...

خیلی بیشتر بود اگه میخواستم بگم...هرچی سختی هایی هم داره مثه ازدواج، مثه کار، مثه خیلی چیزا مسئولیت داره! اما وقتی اینهمه شیرینی داره ادم چرا به سختی ها فک کنه؟!که بعدا افسوس بخوره؟

نظرات 8 + ارسال نظر
دخملی چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:55 ق.ظ

چقدر قشنگ نوشتی... میدونی من همه وحشتم اینه که باید همسری رو با یکی دیگه تقسیم کنم... این خیلی غمگینم میکنه

عزیزم تقسیم نیست که...دوبابر شدنه...اتفاقا من فک میکنم بیشتر و یه نوع جدید نزدیکتون میکنه...
بعدشم اینقدر مشکلات خواهد داشت که الان فقط ادم به خوبیهاش فک کنه
قبول داری راهیه که بالاخره باید بری؟

بعدا: منظورم اینه که تو بچه رو بالاخره میخوای یا نه؟اشتباه برداشت نشه
قبول داری هرکی به تعویق انداخته--درحد نرمالشو نمیگم-- بعد گفته کاش زودتر اورده بودم

زهرای روزهای خوب پاییزی چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:03 ق.ظ

با این پست معلوم شد کم کم داری مقاومتو میذاری کنار اطلسی..ای جونم نی نی...میدونی اطلسی من حس میکنم بچه که بیاد نوع عشق ورزیدن زن و شوهر بهم عوض میشه.شکلش خاص میشه.یه جوری عمیق تر....حالا یکی دیگه هست که باید به خاطر اون مشکلات رو پرت کرد بیرون....
متنت رو که خوندم اشک تو چشمم جمع شد...خیلی خوب بود.خیلیییییییییی

راستش مقاومت من همیشه سر مسائل مالی و کاریه...والا جفتمون بچه دوستیم...
دقیقا درست میگی...
به این زودی هام نه...
قربونت عزیزم ایشالا به زودی یکی بیاری ننه:))

ساینا چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:16 ق.ظ

با بچه روابط عوص میشه...محکم میشه و قوی
نوع عشق عوص میشه..
خاص میشه و دوست داشتنی
ایشاله هر وقت خواستی زود بیاد تو دلت

مرسی عزیزم...درست میگی امیدوارم همینی باشه که میگی...

قاصدک چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:33 ب.ظ

ایشالا در بهترین وقت حس شیرین مادر شدن و پدر شدن رو بچشید ..

ایشالا هرکی میخواد خدا این لطف و شاملش کنه
مشخصه با حرفام موافق نبودیا؟اره؟

قاصدک چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 01:26 ب.ظ

نه عزیزم .. اتفاقا منم عاشق بچه هستم و خدا رو شکر شوهرم هم همینطور ..
منم شنیده ام خیلی ها بعد از بچه دار شدن و بعد از چشیدن طعم بچه داشتن میگن کاش زودتر اقدام کرده بودیم .. برای همین به خودم گفته ام خوب یادت بمونه دلایلت رو .. که فردا روزی نگی کاش زودتر .. البته هر چی میگذره و آدم پخته تر میشه، متوجه میشه مشکلاتی که "مشکل" میدونسته، واقعا "مشکل" نبوده ان و سیر طبیعی زندگی همین بوده ..

فقط میگم برای خودمون و همه امیدوارم در بهترین موقعیت و زمان این اتفاق بیفته .. و این "بهترین" رو من نمیدونم کی هست ..
امیدوارم همه ما بتونیم یه نسل خوب پرورش بدیم ..

برای منم اوایل مسائل مالی بازدارنده بود چون اصولا ایده آل گرا بودم .. و بعد یک سری مسائل دیگه .. و از اینجا به بعد رو خدا میدونه ..

اخیش خیالم راحت شد مرسی توضیح دادی...:*

سارا چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 03:48 ب.ظ

اطلسی عزیز بلاگتو همیشه میخونم ولی کم پیش اومده نظر بذارم. مثل همیشه با یه سرزندگی خاصی نوشته بودی :) و از نوشتت لذت بردم. منتهی فقط خواستم بگم فردیت آدمها خیلی مهمتر از همرنگ جماعت شدنشونه و اون چیزی که مهمه اینه که هر کسی اون سبکی از زندگی و اون انتخابی هایی که بهش آرامش میده رو برای خودش داشته باشه. یکی ممکنه مثل تو تصویر خیلی قشنگی از بچه داشتن داشته باشه ولی دیگرانی هم ( هر چند اندک با این جبر روزگار و اطرافینا:)) هستند که خواسته های متفاوتی دارند و باور کن که از روش و منش زندگیشون راضی هستن به شرطی که بقیه نخوان این همرنگ با بقیه شدن رو دائما بهشون یادآوری کنن. اینو برای این گفتم که در جواب یکی از دوستان نوشته بودی که بلاخره که باید بچه دار بشی.
(این نوشتت منو یاد مامان دوستم انداخت که برای اینکه وادارش کنه که ازدواج کنه از خزندگان و چرندگان :)) طبیعت گرفته تا زندگی اطرافیان مثال های زیادی میاره که مثلا اونو راضی به ازدواج کنه. )

مرسی خانومی
کاملا درسته هرکسی عقیده ای داره...یکی سرمستی بوی بچه رو دوس داره یکی یه چیز دیگه...فردیتش براش مهمه
من اون دوست و میشناسم که بش گفتم!!!میدونم که روزی بچه میخواد...نفی نکرده

جبر توی هیچ کاری درست نیس...

نفیس پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 11:09 ق.ظ http://diarynafiis.persianblog.ir

همه اینایی که نوشتی چیزایی هست که من همیشه تو ذهنم مرور میکنم و دلم قنج میره و وسوسه ام میکنه
وقتی منطقی تر فکر میکنم انواع فکرهای عجیب میاد تو مغزم
همش تقصیر همسره اگه همراهی کنه من آماده ام

بله منطق که خیلی چیزارو نه میاره اما همیشه تصمیم تماما منطق باعث میشه بعدها ادم پشیمون بشه
نمیدونم والا هرکس یه جوریه دیگه

فرناز پنج‌شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:50 ب.ظ

انقدر کامل نوشتی انگار چندتا بچه داشتی تا حالا ! یعنی هیچی تو دنیا زیبا تر از حس مادری نیست. امیدوارم به زودی تجربه کنی!
منم حسابی مشغول بچه داریم دیگه وقت فیس هم ندارم ولی انقدر کیف داره که...

جدی؟من خیلی بچه هارو دوس دارم خوب
ایشالا سلامت باشید همیشه عزیزممممم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد