در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

کرخت و بی حالم...انتظار تموم شده دوره امتحانا بیشتر از پنیر پیتزا کش اومده!!

تمرکز روی کارم ندارم همینطور لیست مینویسم ولیست...لیست هایی که حتی یادم میره گاهی یبار نوشته شدن!!!

فریزر خالی از هرنوع سبزیجاتی است! روی درش باید بزنم: FINISHED!

بادمجان کدو لوبیا سبز نخود سبز سبزی قرمه کرفس و ....


هنوز از شوک اتمام بهار بیرون نیومده دور دعوت مهمونی های افطاری شروع شده!


بدنم داغه...پر پر هم نیومد و همه ی برنامه های منو بهم زد برای تنظیمات سفر!


پیاده روی هام شل و ول شده بخاطر ذهن مشوشم!


ازونطرف دوستی که دو سال بود خودبخود خوب شده بود باز قاطی کرده! و جالب اینجاست که بقیه اذعان میکنن ولش کن اطلسی فقط به تو گیر نداده کسی که میگه: یه هفته ست با مامانم قهرم چون تو زندگیم موش میدوونه!! چه انتظاری داری!


گفتم والا من انتظار ندارم اما اجازه هم نمیدم بم برای سیکل دوم بی احترامی کنه همینجا یا باید حرف بزنه یا بشینه اینقدر برای خودش ببافه که مغزش متلاشی شه...



دنبال دکمه ریست از فکتوری خودم میگردم!!؟


حکمت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه مردی به سن ِ من عاشق بشه
با موهای جو گندمی رو به روت
چقدر فرق داره نگاهش به عشق
تو رو میرسونه به هر آرزوت

با کهنه شراب مست تر میشه شد
نگاه کن چقدر تجربست پُشت ِ من
نمیبینی خامی و پوچی ازم
فقط گُل می گیری تو از مشت ِ من

خودم کمتر از تو نفس میکشم
که سهم ِ هوامو ببخشم به تو
تو حرف زیادی داری با خدا
بگو تا خدامو ببخشم به تو
ببین هر دفعه توی آغوشمی
یه راز ِ مگو رو بگو میکنم
بمیرم دوباره به دنیا بیام
تو رو از خدا آرزو میکنم

♫♫♫

یه مردی به سن ِ من عاشق بشه
به لمس ِ تن و بوسه دل بسته نیست
اگه از زمین و زمان خسته شه
همین که به تو میرسه خسته نیست

به تنهایی عادت نده قلبتو
نگو هرکی عاشق شده باخته
همین عشقی که توو وجود ِ منه
ازم آدم ِ بهتری ساخته

خودم کمتر از تو نفس میکشم
که سهم ِ هوامو ببخشم به تو
تو حرف زیادی داری با خدا
بگو تا خدامو ببخشم به تو
ببین هر دفعه توی آغوشمی
یه راز ِ مگو رو بگو میکنم
بمیرم دوباره به دنیا بیام
تو رو از خدا آرزو میکنم





این اهنگ ابی رو هروقت گوش میدم فکر میکنم!حقیقت داره؟
چند حالت داره!
اونی که زندگی اولشو برای قدو بالا و ظاهر یه دختر جوون خراب میکنه!  چندشم میشه!

اونی که زنش در جوونی مررده!! بعد سالها با یه دختر جوون ادامه میده!بازم دلم میسوزه برای بچه هاش!

اونی که  زنش تو جوونی مرده  و سالها به یادش نشسته!بعد به یه جوون میرسه!این خیلی بد نیس اما مثه این فیلمای درام بازم خیلی پایان خوشی نیس

اونی که یکی رو میخواسته بش نرسیده بعد سالها با موی جو گندکی به یه دختر جوون شبیه اولی میرسه!این دیگه اخر این اهنگه!! پیشنهاد میدم کلیپشو بسازه:)

دو تا امتحان پر...

دوروز مرخصی کامل و یک روزم نصفه ...خیلی خوش گذشت با اینکه هردوشو امتحان داشتم و الان نصف راه و رفتم...

صبح ها تا هروقت دلم خواست خوابیدم و بعدم پاشدم درس خوندم

با اینکه قرص میخورم برای معدم اما سر امتحان روز اول بعلت یه حرص کوچیک چنان  دردی گرفت که دولا از سر جلسه پاشدم!! اونم بخاطر یه اقای بی ادب به ظاهر مذهبی بود که از روی برگه من مینوشت!! مشکلی نداشتم اما اینکه پشت ریشش قایم میشد اعصابمو بهم ریخته بود!اتفاقا من خیلی راحت تقلب میرسونم میگم رقابت که نیس اونا نمره بگیرن از من کم بشه!حتی به سن بالاها بیشتر هم میرسونم!! میگم بنده ی خدا اگه بیفته پول چند هفته تفریح خانوادشه!! بزار پاس کنه!اما این اقا قبل امتحان غرورش اجازه نمیداد بگه برگه تو باز بزار یا وقتی هم سر جلسه زوم بود روی برگه من وقتی نگاش میکردم به موزاییک کنار من زل میزد!! یعنی مونده بود تقلب کنه یا نه؟دینش چی میشه؟!(منظورم حلال حرومیه از نظر خودشه) خلاصه اخرش نخواستن  زبونیشو گذاشتم به پای غرورش و دزدکی نگاه کردنشو گذاشتم به پای دینش!!!!که یواشکی من نگاه میکنه من نفهمم داره تقلب میکنه!! چون در طول تمام ترم مدعی مسلمونی داشت و این چیزارو عیب میشمرد!!حالا چی شد که...خدا عالمه   و این شد که بخاطر دلیلی که گفتم گذاشتم بنویسه!

برای کسی سو تفاهم نشه من گیرم به دین خاصی نیس خودمم کامل نیستم اما ادعا ندارم!دروغ هم نیمگم!



این روزای زولبیا بامیه و چای رو دوس دارم....


دیروز بعد خونه مادام با فرنام رفتیم هایپر خرید...کلی هم توی پارکینگش مثه شهربازی جیغ زدیم!:))  برگشتیم خونه من نشستم پای درس و همسری خریدارو جابجا کرد!

هی چای خوردم یه به جعبه زولبیا بامیه کنار دستم ناخونک زدم!

اخرشم بعلت عذاب وجدان پلاستیک بستیم به شکمامون و رفتیم پیاده روی و دو....

برگشت هم خودمو با ماست و بادمجون سیر کردم:)


کسی می دونه این پلاستیک بستن اثر داره!؟من شنیدم فقط اب بدنه که میره!!؟

پارسال که این موقع برای امتحانای ترم اول میخوندم هم هیجان داشتم هم همش میگفتم سال دیگه این موقع تموم شده امتحانا!

این هفته هم هرروز نشستم پای کتاب ها و خلاصه نویسی کردم یاد پارسال افتادم که چه زود گذشت این سه ترم...و ایشالا سال دیگه این موقع هم پایان نامه تموم شده...

به امید خدا.

بعد از ظهر ها قهوه میخورم هوشیار بشم!اونوقت شبا تا2 خوابم نمیبره.صبح ها دیر میرسم شرکت و تا ظهر هم گیجم!و این پروسه ادامه دارد...


این غول خوش صورت پروپوزال عجیب منو کلافه کرده...دلم میخواد با وجود فشار امتحانا اینم تموم کنم بره...که دیگه از 31 خرداد کار دانشگاه نباشه...مرض دارم خودمو خل کنم!:)))


سعی میکنم روزی 8-10 لیوان آب بخورم

چای رو به دو لیوان سرخالی در روز کاهش دادم!باقیه اش دم نوش و ابه.

شکر و شیرینی کمتر میخورم اما حذفش نکردم!نمیتونم!مجبورم:) خرما و کشکش و توت و انجیر خشک رو اضافه کردم!

سالاد و سبزیجات بیشتر میخورم.

سعی کردم حتما یه وعده میوه رو دونفری بخوریم.

ماست بیشتر میخورم

مصرف فست فود رو به دوبار در ماه کاهش دادم!

روزی دوبار صورتمو با صابون و فیس واش میشورم.

تونر حتما میزنم.

به لب هام ویتامین میزنم و سعی میکنم پوستشو نکنم!

برای خودم و درون خودم بیشتر وقت میزارم!خودمو دوست دارم!بش محبت میکنم! لااقل موقع مو شونه کردن همزمان رو تختی نمیندازم یا موبایل ور برم یا هرکار دیگه ای....

پیاده روی رو دوبار در هفته حتما میریم با همسری.

ورزش های پهلو و شکم رو روزی یه ربع انجام میدم!.

از همه اینا مهمتر! امید به خدا و شکر خدا...

در مقابل رفتارهای نادرست اطرافیان از خودم سلب مسئولیت کردم!کم کم دارم میپذیرم هرکسی رو توی گور خودش میخوابونن!!چه این دنیا چه اون دنیا!

 در مقابل افراد گذری از زندگیم مطابق عقل و دل خودم پیش میرم نه خوشایند اونا!

در نتیجه اعصابم ارومتر! پوستم بهتر!چشمام براق تر!وزنم ثابت و ایشالا رو به کاهش!

بزن به تخته !یادت نره!:))

تقسیم بندی کردم کتابهارو و دارم پیش میرم.

من تاالان فک میکردم معدل الف یعنی اولین نفر!که سهمیه داره برای دکتری.اما تازه فهمیدم معدل الف یعنی17به بالا یا 17.5 به بالا و پایان نامه18.5 به بالا...خوشبختانه جا دارم هنوز!اما اینجاست که فرق یک رقیب با یک دوست مشخص میشه!  هنوز تصمیم برای ادامه ندارم...نمیتونم دوتا هندونه باهم بردارم!اما هردو هدف توی ذهنم  هم دوست دارم...امید به خدا ببینیم چی پیش میاد...

این هفته تولد خواهریه...قراره سورپرایزش کینم.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.