حس مسابقه ماراتن رو داشتیم و حسابی میدویدیم که برسیم به شروع فیلم.
فاصله ای که ما جلوی در پشت سر بقیه مثل صف ایستادیم تا خواهری و همسری پاپ کرن بدست برسن به مامان گفتم : محض رضای خدا اینقدر سینما میایم یبارم یه ربع زودتر نرسیدیم که مثه ادم اینجا توی کافی شاپش بشینیم بعد بریم فیلم ببینیم:)))
همیشه با عجله و بدو بدو بوده....
یه دفعه مسئول کنترل بلیت گفت: داخل درحال فیلم برداری هستن و با یه ربع تاخیر شروع میشه!!!
منو میگی:
کاش اون لحظه از خدا چیز دیگه میخواستم:)))
پی نوشت: ق.ندو.ن .ج.هیز..یه فیلم خوبی بود طنز و رئال ترکیب بود...با پایانی هندی...در یک سالن خیلی کوچیک.
پاپ کورنها روبیرون خوردید پس
:))
نصفشو اره خخخخ
تو هنوز انرژی های خودتو باور نکردی؟؟ کارت خیلی درسته دختر خیلییی
وقتی روش زوم کنم نمیشه:))
اما وقتی رها بزارم میشه!!
گاهی هم یادم میره
دوست دارم ریحان:*