دیروز متوجه شدم که دایی دوشنبه بلیت داره.و به اندازه این دوروز زودتر دوسال دل من گرفت....
از دیشب عصبی و افسرده و داغونم.... له له
براش سورپرایزی سفارش دادم و نزدیک بود همه کلافگی مو سر پذیرش خالی کنم.بس که ناز کرد و بهونه اورد برای دیر دادن سفارشم....
یک فوتوبوک از عکسای این دوماهی که اینجا بود.
امیدوارم خوشش بیاد.
تصمیم داشتم چندتا از عکسای مسخره بازی رو هم بزارم توش که دیدم زشته اگه عروس اینده ببینه ابرومون میره
با خلوت شدن دوروبرمون حس یه ادم شکست خورده میاد به سراغم... و روزمرگی شروع میشه...
سعی کردیم خونه دخی خاله عروس اخرین اسلیپ پارتی که خودمون اختراع کردیم خوش بگذرونیم....اما خوب زمان میبره تا برگشت به روزهای دلتنگی قدیم.