در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

از استرس های من سرکاره که زیپم باز باشه

یه درجه تخفیفش میشه دکمه ام باز باشه

میرم دستشویی قفل درو یادم بره

از توی کیفم چیزی که نباید بیرون باشه

اضافه کنید شما چی؟:)))

نظرات 6 + ارسال نظر
قاصدک سه‌شنبه 24 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 02:45 ب.ظ

وای چرا اینقدر دیر پست میذاری ..
.
من یه کار وحشتناک میکنم .. میرم سرویس بهداشتی و میدونم در رو دو قفله کرده ام .. ولی با این وجود آویزون در میشم و در رو تکون میدم تا مطمئن باشم در صورت حمله ی بقیه در بسته می مونه
ولی هیچوقت نگران باز بودن دکمه نبوده ام .. چون زیر مانتو حتما همیشه لباس تنم هست ..
یه مورد مهم دیگه چک کردن بارها و بارهای ایمیل های کاری ارسالی م هست ..
من همین ها یادم میاد ..

:)))) اره یادمه گفته بودی خخخخ
منم همیشه میپوشم اما اگر بلوزم بره بالا و زیپم باز باشه چی؟:)))

نفیس چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:56 ق.ظ

دکمه ای باز باشه
یه موقع وسط جلسه از شکمم صدای قور قور بیاد
وسط صحبت رسمی چای یا بیسکوییت بپره تو گلوم

اهان قارو قورو خوب اومدی و خمیازه های بی موقع و سکسه:))

الی ناز چهارشنبه 25 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 12:12 ب.ظ http://inmyheart-justlove.blogfa.com

منم از این استرسا خیلی دارم ..چون محیط کاریم دولتیه بیشتر باید مواظب باشم
استرس دسشویی خیلی وحشتناکه
استرس وقتی داریم با خانوم همکار صحبتهای زنونه میکنیم و میترسیم از آقایون همکار کسی حرفا رو بشنوه
استرس موقع جا به جا شدن رو صندلیهای چرمی
استرس زمین خوردن جلوی همکارا
و......

منم متاسفانه یا خوشبختانه دولتی هستم و هیییییچ همکار خانمی ندارم همگی مرد هستن:((
زمین خوردن منو یاد یونی انداخت!استرسش اون موقع بیشنر بود ضایع شدن جلوی هم کلاسی ها:)))))

ریحان شنبه 28 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:50 ق.ظ http://www.manoshosho.mihanblog.com

اوممم من که هنوز سرکار نرفتم اما خدا را شکر همچین استرس هایی ندارم دییی

خانم دکترررر»***

آمارین یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:35 ب.ظ http://amarin.persianblog.ir

منم همینا بود.
به اضافه ی سر و صدای شکم وقتی که سالن اروم بود اصولا شرکت ما صدای بال پشه هم توش شنیده میشد

خخخخخخ

سارا- آغاز راهی دیگر پنج‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:33 ق.ظ http://man-to-mishavimma.persianblog.ir/

برای ما که سرکار چادری هستیم ، اینه که نکنه چادرمون آویزون به قمبلمون باشه و متوجه نشم ؟!!!!!!!!!!!
صفحه وبلاگمون باز باشه و همکار یدفعه و اتفاقی ببینه؟!
از توی دوربین مستقر بالای سرمون در روزهای خاص ، برداشتن و گذاشتن اون موارد خاص مشخص نباشه !!
از پله ها که بالا و پائین میریم یدفعه سقوط نکنیم و پخش زمین نشیم جلوی همکارای آقا !

:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد