وقتی همسری رسید من از هیجان دیگه خوابم نبرد...
منتظر شدم بره دوش بگیره تا اماده بشم اما نمیرفت:))
کم کم ارایش کردم و لباس پوشیدن موقعی که میرفت حمام یه نگاه کرد گفت کجا میری؟گفتم خیاطی!
خوب خوشتپبی به خیاطی نمیخورد!
گفتم خیاط خاله شوهر فلانیه---یه ادم پزو--:)) قانع شد!
تا صدای دوش اب اومد زنگ زدم و آزانس گرفتم!یواش صحبت کردم!یارو فک کرد دارم در میرم:)
توی آزانس هیجان داشتم و ترافیک هم زیاد
تلفنی از خ ش پرسیدم پیش بینی کیک کردید یا بخرم؟
یه ساعتی طول کشید تا همسری اومد!قرار خرید صوری با ب ش داشتن!
ازین درو اون در حرف زدیم تا صاب تولد بیاد
ب ش کنکور قبول شده و با اینکه خیلییییییی بچه لوسیه براش خوشحالم!از ته دل!طفلکی گناه داشت به واسطه تک دختر توی خونه به این دوتا پسر خیلی ظلم میشه!
حتی براش هدیه قبولی و سرراهی خوابگاهی هم از سفر خریدم!
به ب ش گفتم وقتی رسید دم خونه مادام گوشی و برداره و بگه تو حمامی که مجبور شه بیاد بالا
عاااااااقاااااا مادام چنــــــــــــــــــــــــــــان فیلمی بازی کرد که ماهم باورمون شد!حتی تن صداش هم طبیعی بود!بدجوری خودشو لو داد در شرایط دیگه:))
چراغارو خاموش کردیم اهنگ رو هم اماده پلی کردن گذاشته بودم!شمعشو روشن کردم و پشت در ایستادم.خ ش هم فیلم میگرفت...
درو که باز کردم با دیدن من عجیـــــــــــــــــــــــــــب شوکه شد!لبخندش حسابی شد و توجهش به کیک و اهنگ جلب شد!
کلی خندیدم و ابراز احساسات....
تولد بازی کردیم و به پیشنهاد من رفتیم خونه مادربزرگش و دایی...
شام و کیک روهم بردیم و دور هم بودیم
شب به یاد ماندنی شد و همسری در برگشت بم گفت که تاحالا سورپرایز تولد نشده بوده و کلیییی ذوق زده اش کردم!
واااااااااااااااای خیلی هیجان داااااااااااااشت ..
:)))
چه عااالی ، همیشه شاد باشی
:*
kare kheili khubi kardi azizam
vaghean dastet dadr nakone
:*
دستت درد نکنه
:*