یه دفعه از هوای گرم و افتابی رسیدیم به سرما و بارون و ....
صبح خیلی سخت بود از زیر پتوی گرم بیرون اومدن:(((
خوشحالم که هنوز پسته تازه هست و در عین حال خوشحال ترم که خرمالو انار هم اومده:))
یه ماموریت دوروزه 10 روز دیگه باید برم از حالا عزا گرفتم واقعا سختمه:((
کارای پایان نامه هم که یه هفته انجام میدم یه هفته حسش نیس:(( استادم میگه اوکی برو جلو!بابا میگه نه این هنوز کار داره ازش رد نشو!!
روزا سرد و گرم صبح و شب...شلوغ و خلوت...میگذرن...خداروشکر برای سلامتی و سقفی که بالا ی سرمونه...عشقی که توی دلمونه.
چند بار برات پیغام تبریک فرستادم ولی نیومد چون با گوشی میام فکر کنم این طوریه. الان با کامپیوتر اومدم
خیلی خیلی بهت تبریک میگم ده سالگیتون رو امیدوارم صدسالگی رو با نوه ها و نتیجه ها جشن بگیرین
مرسی فرناز جونم لطف داری...
توهم همینطور:*
وااااااااقعا هم خدا رو شکر
:*