در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

تعارف اومد نیومد داره:(

کاملا غیر مترقبه مهمون دعوت کردم!البته تعارف کردم!

منتظر بودم چون خارجی هستن اطرافیان بگن نه!

یا مادام بگه نه!خونتون کوچیکه!شما هنوز جوجه این!بیان خونه ما!!

اما اینطوری نشد!تعارف گرفت و یهویی فردا شب 4تا میهمان آلمانی اورجینال و  8 نفر قم و خویش شام میان خونمون!

من توی دلم به مادام فحش میدادم که چرا قبول کرد فرتی و احتمالا مادام هم بمن فحش میداد که تعارف من باعث شد اونم تعارف کنه و اصراااار کنه که خونه اونا هم برن:))))

اخه تا لحظه اخر که من گفتم تا کی هستین و خونه ما تشریف بیارید مادام داشت دیوار و نگاه میکرد:))) احتمالا فحش خور من غلیظ تر بوده!! که چرا اصلا سر صحبت رو باز کردم:)))


قصد داشتم با یه سوپ شیر و لازانیا ساده برگزار کنم!

اما لیستی که نوشتم نشون میده همچینم ساده نیس:(( و تشریفات مهمون داری من تمومی نداره!


حسم میگه باید خونمون و دستپخت و رفتارم یه ایرونی اصیل تمام عیار با فرهنگ و با شخصیت باشه که هرجا رفتن بگن ایرونیا ماهن:))

نظرات 2 + ارسال نظر
آمارین سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:16 ب.ظ http://amarin.persianblog.ir

تو ماهی شک نکن
ایشاللع که همه چی به خوبی برگزار میشه

»*

قاصدک چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 09:10 ق.ظ

الان دیگه مهمونی برگزار شده .. ایشالا به همه تون خوش گذشته باشه

:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد