در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

در بهشت رویا، بر بال باورها.

ای امید ناامیدی‌های من، برق چشمان تو همچون آفتاب، می‌درخشد بر رخ فردای من.

بیستم زود هنگام!

بیستم این ماه میشه 9 سال و 9 ماه...

میشه 5مین سالگرد عقدمون.

دیشب بعد چک آپ دکتر معدم و خریدن قرص ها برای پیشگیری درد در سفر به سرمون زد امشب رو گرامی بداریم به جای بیستم!


ازونجایی هم که هر جشن ما اولین اولویتش به گوشتخوار بودن من بر میگرده!در نتیجه در بدر موقع افطار به دنبال شیشلیک بودیم:)) اخه همه رستورانای سطح شهر مهمونی افطار داشتن و رزرو و این حرفا...

بعد اینکه 2جا به در بسته خوردیم رفتیم سمت خارج شهر...با بوی غذا توی دماغمون چقدر راه طولانی بنظر میومد!منم که شکموووو!معدمم که دیوانه!

سومین جا نشستیم روی تخت ها و حسابی خوش گذروندیم...


از خاطرات گذشته گفتیم و کلی زیر فواره هاش خیس شدیم...


باورمون نمیشه به 10 سالگی چیزی نمونده

در برگشت و تاریکی جاده هرکدوم یه خاطره و یه روزی که یادمون میامد از دوران دوستیمون رو گفتیم...بی وقفه و به سرعت و بدون فکر!

سالگردها

کادوها

پارک رفتن ها

سینما ها

مهمونی ها

فرارها از دست پلیس

قرارهای یواشکی یونی

اولین بوسه

اولین کافی شاپ

اولین دیدار

اولین ها...

و...

و...

و...



شب بیاد ماندنی و خاطره انگیزی شد...

خدایا شکرت...

8

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

10

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وب قدیمی

اینو از وب قدیمیم برداشتم....سال 89!

خیلییییییییییی جالبه برام...بعضیا دیگه نمی نویسن!


فقط دخملی خلاف نظرم شده!!



خوب خیلی سخته ادم بتونه حدس بزنه ۵سال دیگه چی بر سر دوستای مجازیش میاد!اما خوب اینم یه جوریه...خانوم ابی جون بد بازی منو دعوت کردی

۱- خود خانوم ابی:همونجوری که خودش گفت ایشالا خودشو همسرش با مدرک دکترا برگشتن و تصور میکنم در سمت استاد دانشگاه مشغول کارن...ایشالا...خیلی دلم میخواد از نزدیک ببینمش...فک میکنم خیلی روحیمون شبیهه

۲-دخملی:۵سال دیگه احتمالا نینی دارن(منو نزنیا)و با همسریش نسبت به هم عاشق تر از قبل میمونن...برخلاف خانوم ابی فک نمیکنم برن کشور دیگه چون دخملی خیلی وابسته خونوادشه...خیلی طرز برخورد با همسرشو میپسندم

۳-لیندایی:همسرش تو کارش همونجوری که میخوان پیشرفت میکنه احتمال میدم با وجود مخالفت خانوادش اما بخاطر رفاه خودش با همسرش همراه میشه...فک میکنم این همدلی و همراهیه زن و شوهر تو هر جایی درسته نه حرف مردم...میمیرم برا روح شادو سرزندش

۴- کمند جون:خیلی از زندگیش نمیدونم اما فک میکنم ماممان مهربونیه و روز بروز عشقش به دختر گلش و همسرش بیشتر میشه...من عاشخ دل مهربونشم...

۵- پریناز :ایشالا مشکل همسرش حل شده و مثه روزهای اول اشناییشون ارامش پیدا میکنه...میدونم با دل عاشقی که داره همیشه به انتخابش مطمئنه...از روحیه قویش خیلی خوشم میاد...

میشه اکی دیگه هم بگم؟"!؟

۶- آرنیکایی:مطمئنم هیچ اثاری از نا امیدی و غم تو وجودش نیس با کمک روحیه شاد خودش و همسر مهربونش که همیشه همراهشه...و در کنار دختر گلش زندگیه خوبی در پیش میگیره...

و اما خودم:

اطلسی: مدرک ارشدمو گرفتم...تو شش و بش ادامه هستم که بخونم یا بیخیال شم دیگه! مشغول کارم...هنوز جاشو مطمئن نیستم الان اما تدریس و خیلی دوس دارم تو دانشگاه...فرنام عزیزم در حال خوندن دکتراس...نمیدونم که اینجا میمونیم یا میریم اما دوس دارم برا چند سال کشور دیگه و دوریو تجربه کنیم...بیشتر از قبل تو کارش موفق شده...اگه همه اینا اکی بشه واز نظر اقتصادی هم به یه ثباتی رسیدیم تو فکر نی نی هم هستیم 

با عرض شرمندگی کسانی که تا حدودی با روحیشون اشنا بودمو تو ذهنم اومدن همون اول نوشتم سمیر عزیز الان اومدی تو ذهنم ایشالا تو هم تو هر شرایطی هستی احساس ارامش و خوشبختی از میونتون نره...

15

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه جمعه آروم

دیروز ظهر مهمون داشتم پ ش و ب ش همه چی رو خیلی ساده گرفتم و خودم ریلکس بودم...واقعا اونایی که به اسم بلد نیستم و نمیتونم و این حرفا ساده برگزار میکنن چه سودی میکنن...

ظهر هم کتاب خوندم و خوابیدم و عصر با مهمونامون چای و تنقلات و بعدم جابجایی یه کمد داشتیم.

ردش کردم رفت بلکه کمتر احتکار کنم یا پشتش آشغال جمع بشه...

هرچی اتاق رو مرتب کردم بازم چیزایی بدرد بخور ونخور مونده...که نمیدونم چکارش کنم!

همسری میرفت و میومد میگفت ولش کن دیگه خوبه عزیزم....اخرش گفتم همسریییییییییی من یه خونه پر کمد میخواممممممممم!!من اشغال زیاد دارم:))



برای همسری غذا گذاشتم و رفتیم خونه مامانم والیبال بینون....آخیششششش بردیم!



arz!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

پایان امتحانات

امتحانام تموم شد شکر خدا و فقط یه سه واحد جبرانی برای ترم بعد موند خداییش خیلیییییییییی سخت بود توی سه ترم تموم کردن...رسی ازم کشیده شد که خدا میدونه....ایشالا معدلمم اونی که میخوام بشه.

لیست کارهایی که نوشتم اروم اروم و با ارامش انجام میشه.

باورم نمیشه اول تیر شده!!

یه استرسی هم قبل امتحان بم وارد شد که اسمس و ایمیل اومد روز تعطیل که بلیط برگشتتون کنسل شده!!!!!اینقدرررررر ناراحت شدیم و فک کردیم که چطوری بشون بگیم و یکی جدید با دوبرابر قیمت بخریم؟خلاصه زود قضاوت کردیم چون رفتیم و خودشون دوروز بعدشو با همون قیمت قبل بمون دادن و خلاصه به نفعمون شد حسابی....دوروز بیشتر میمونیم .


پروپوزالم رو هم استادم تصحییح کردو دنبال امضاهاشم که بدم گروه بره شورا برای تصویب اییییییییشالا.

طفلی خواهری تا هفته دیگه امتحان داره!بیچاره بریده دیگه...دلم براش میسوزه از بچگی کلش توی کتاب بود و استرس امتحان....تیزهوشان و یونی و...خدا قوت بده بش



بقیه اخبار هم روزمرگی و ....


دوتا افطاری این هفته دعوتیم.

کرخت و بی حالم...انتظار تموم شده دوره امتحانا بیشتر از پنیر پیتزا کش اومده!!

تمرکز روی کارم ندارم همینطور لیست مینویسم ولیست...لیست هایی که حتی یادم میره گاهی یبار نوشته شدن!!!

فریزر خالی از هرنوع سبزیجاتی است! روی درش باید بزنم: FINISHED!

بادمجان کدو لوبیا سبز نخود سبز سبزی قرمه کرفس و ....


هنوز از شوک اتمام بهار بیرون نیومده دور دعوت مهمونی های افطاری شروع شده!


بدنم داغه...پر پر هم نیومد و همه ی برنامه های منو بهم زد برای تنظیمات سفر!


پیاده روی هام شل و ول شده بخاطر ذهن مشوشم!


ازونطرف دوستی که دو سال بود خودبخود خوب شده بود باز قاطی کرده! و جالب اینجاست که بقیه اذعان میکنن ولش کن اطلسی فقط به تو گیر نداده کسی که میگه: یه هفته ست با مامانم قهرم چون تو زندگیم موش میدوونه!! چه انتظاری داری!


گفتم والا من انتظار ندارم اما اجازه هم نمیدم بم برای سیکل دوم بی احترامی کنه همینجا یا باید حرف بزنه یا بشینه اینقدر برای خودش ببافه که مغزش متلاشی شه...



دنبال دکمه ریست از فکتوری خودم میگردم!!؟


حکمت

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.