-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 شهریورماه سال 1394 09:10
دلم یهویی روزانه نویسی خواست! چهارشنبه: بعدازظهر وقت دکتر داشتم برای چکاپ پنجشنبه: صبح ازمایش خون رو دادم و بعد شرکت رفتم خونه ظهر تند تند کارای رفتن به مهمونی رو انجام دادم و با همسری ناهار خوردیم چرتی زدیم و ساعت 7 داشتم حاضر میشدم که همسری گفت زوده هنوووز گفتم نشون به این نشون که الان حاضر شیم بازم دیر میرسیم! و...
-
نمیدونستم سطح انرژیم در اون لحظه اینقدر بالا بوده!
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1394 09:16
حس مسابقه ماراتن رو داشتیم و حسابی میدویدیم که برسیم به شروع فیلم. فاصله ای که ما جلوی در پشت سر بقیه مثل صف ایستادیم تا خواهری و همسری پاپ کرن بدست برسن به مامان گفتم : محض رضای خدا اینقدر سینما میایم یبارم یه ربع زودتر نرسیدیم که مثه ادم اینجا توی کافی شاپش بشینیم بعد بریم فیلم ببینیم:))) همیشه با عجله و بدو بدو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1394 09:10
امروز خداروشکر هوای خونه ابری نیس....مثله همیشه همسری پا پیش گذاشت فهمیدم گردن دردی که از کار زیاد با موس شروع شده بود ادامه اش عصبی بود!!چون دیشب موقع غلت زدن درد نمیکرد!! فهمیدم من بیشتر از 3روز نمیتونم از همسری و کارو بارش بیخبر بمونم...و اونم خوب بلده چطور سر صحبت رو باز کنه! فهمیدم مادام هرررچی هم با سر زمین...
-
تله پاتی
دوشنبه 9 شهریورماه سال 1394 12:57
به همسری میگم امسال تولدمون رو خودمون دوتایی برگزار کنیم.سورپرایز و مهمون بازی نباشه. میگه باشه ولی چی بخریم؟خودم یه هدیه ایی تا n تومن مد نظرمه یه چیز دیگه هم خودت انتخاب کن... هرچییییی با پی میشم که بگو چیه نمیگه!و همش میگه سورپرایزه و این حرفا. کلی فکر میکنم و به نتیجه نمیرسم! شب خونه مامان اینا حرف گل میشه!میگم...
-
کاش می شد خیلی ارو راحت حذف کرد!یا نه اصلا خودتو حذف کنی
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1394 10:43
خدا منو میشناخته که یک قدرتی بم نداده! والا الان چند نفرو کشته بودم و نشسته بودم بالای قبرشون میخندیدم:)))) اخرش من نفهمیدم برخوردی که یه نفر با ما میکنه مقصرش خودمون هستیم که اجازه دادیم عوضی باشه؟یا بی شعوری اون طرفه و بما ربطی نداره؟؟
-
تغییر کار
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1394 10:57
همسری در حال عوض کردن کارش هست... یه حس عجیبی دارم تو مایه های ممتنع! اما موافق! چون کارش سبکتر میشه و تایمش کمتر.حقوقش آن تایم میشه. مخالف چون:شرکت رو نمیشناسم و سپردم به خودش! و به هرحال هر تغییری یه نگرانی ها داره....ریسک ها داره. همینطور گیجم واقعا! الان از مصاحبه برگشته بود که بره شرکت قبلی صحبت کنه و استعفا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1394 09:13
همکار خیلی قدیمی اومد خونمون...از همه چی صحبت کردیم...همونجا یه جرقه زد به ذهنم! که اگر من ازین چرت و پرتا سلامتیم به خطر بیوفته!مادام جوابگوهه؟نه اصلا برفرضم باشه؟مشکلی حل میشه؟بازم دردو غصش ماله خودمه!پس چرا دردسر درست کنم!یه به جهنم از ته دلم گفتم !:)) خدایا خودت میدونی ته دلم جریان چیه...بقیه هم مهم نیستن! نهایتشم...
-
خ و ا س ت گ ا ر
سهشنبه 27 مردادماه سال 1394 09:04
-
سفرنامه2
یکشنبه 25 مردادماه سال 1394 09:57
-
سفرنامه
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1394 08:48
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1394 11:07
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 مردادماه سال 1394 18:43
-
start
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1394 09:41
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 تیرماه سال 1394 03:48
-
0
سهشنبه 23 تیرماه سال 1394 09:20
-
1
دوشنبه 22 تیرماه سال 1394 09:33
-
3
شنبه 20 تیرماه سال 1394 10:42
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1394 09:42
سرما خوردم الکی الکی...با یه مو خشک نکردن ساده.گلو دردو گوش درد شدم...بدنم هم بشدت درد میکنه و مور میشم. دلم میخواد همش بخوابم. امروزم دیر اومدم!ساعت9 شرکت بودم. توی تابستون سرما خوردگی خیلی بده سرما و گرما ادم قاطی پاتی میشه اخ جون که امروز 5شنبه است و شنبه نیس! هرچند شنبه این هفته خر نیس:)) زهرا روزهای پاییزی خیلی...
-
5
پنجشنبه 18 تیرماه سال 1394 09:40
-
7
سهشنبه 16 تیرماه سال 1394 09:41
-
بیستم زود هنگام!
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 11:41
بیستم این ماه میشه 9 سال و 9 ماه... میشه 5مین سالگرد عقدمون. دیشب بعد چک آپ دکتر معدم و خریدن قرص ها برای پیشگیری درد در سفر به سرمون زد امشب رو گرامی بداریم به جای بیستم! ازونجایی هم که هر جشن ما اولین اولویتش به گوشتخوار بودن من بر میگرده!در نتیجه در بدر موقع افطار به دنبال شیشلیک بودیم:)) اخه همه رستورانای سطح شهر...
-
8
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 10:58
-
10
شنبه 13 تیرماه سال 1394 09:35
-
وب قدیمی
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1394 11:53
اینو از وب قدیمیم برداشتم....سال 89! خیلییییییییییی جالبه برام...بعضیا دیگه نمی نویسن! فقط دخملی خلاف نظرم شده!! بازی وبلاگی... خوب خیلی سخته ادم بتونه حدس بزنه ۵سال دیگه چی بر سر دوستای مجازیش میاد!اما خوب اینم یه جوریه...خانوم ابی جون بد بازی منو دعوت کردی ۱- خود خانوم ابی:همونجوری که خودش گفت ایشالا خودشو همسرش با...
-
15
سهشنبه 9 تیرماه سال 1394 10:46
-
یه جمعه آروم
شنبه 6 تیرماه سال 1394 09:19
دیروز ظهر مهمون داشتم پ ش و ب ش همه چی رو خیلی ساده گرفتم و خودم ریلکس بودم...واقعا اونایی که به اسم بلد نیستم و نمیتونم و این حرفا ساده برگزار میکنن چه سودی میکنن... ظهر هم کتاب خوندم و خوابیدم و عصر با مهمونامون چای و تنقلات و بعدم جابجایی یه کمد داشتیم. ردش کردم رفت بلکه کمتر احتکار کنم یا پشتش آشغال جمع بشه......
-
arz!
پنجشنبه 4 تیرماه سال 1394 10:39
-
پایان امتحانات
دوشنبه 1 تیرماه سال 1394 11:53
امتحانام تموم شد شکر خدا و فقط یه سه واحد جبرانی برای ترم بعد موند خداییش خیلیییییییییی سخت بود توی سه ترم تموم کردن...رسی ازم کشیده شد که خدا میدونه....ایشالا معدلمم اونی که میخوام بشه. لیست کارهایی که نوشتم اروم اروم و با ارامش انجام میشه. باورم نمیشه اول تیر شده!! یه استرسی هم قبل امتحان بم وارد شد که اسمس و ایمیل...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 خردادماه سال 1394 12:54
کرخت و بی حالم...انتظار تموم شده دوره امتحانا بیشتر از پنیر پیتزا کش اومده!! تمرکز روی کارم ندارم همینطور لیست مینویسم ولیست...لیست هایی که حتی یادم میره گاهی یبار نوشته شدن!!! فریزر خالی از هرنوع سبزیجاتی است! روی درش باید بزنم: FINISHED! بادمجان کدو لوبیا سبز نخود سبز سبزی قرمه کرفس و .... هنوز از شوک اتمام بهار...
-
حکمت
دوشنبه 25 خردادماه سال 1394 09:30